آشوبگران، آتش خشمشان را به جان خیمه انداخته بودند، رسول «دوستمحمدی» با یکی از رفقایش و چند نفر دیگر به سمت خیمه دویدند که با سنگپرانی و حمله آشوبگران مواجه شدند، با هر سختی بود به کمک بچهها آتش خیمه خاموش شد و اغتشاشگران را یکی دو کوچه از آنجا دور کردند.
کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوبهایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمعهایی که خشنترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت، به راه افتادن حرکتهای بیثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمیآمد، از پیامدهای فراخوانهایی بود که در نهایت حماقت اعلام میشد، در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قدم علم کردند و در برابر این ناآرامیها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند، این روزها در آستانه اولین سالگرد شهادت مردان خوشغیرت زمانمان بیشتر از آنها خواهیم گفت، امروز از شهید «رسول دوستمحمدی» خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.
بچه هیئتی بود و پایِ کار درد مردم
جهادگر بود و بچه هیئتی و یکی از مخلصترین عزاداران آقا امام حسین (ع)، هرجا حرف از خدمت میشد حسابی پای کار بود و برایش تفاوتی نداشت در هیئت باشد یا در حادثهای مثل سیل و زلزله یا حتی خانهسازی در روستا برای محرومین، زلزله سر پل ذهاب که شد خودش را رساند آنجا. ۴۵ روز هم ماند و هر کاری از دستش برمیآمد، برای مردم انجام داد.
توی بیشتر هیئتها میشد رسول را پیدا کرد اما بیشتر در هیئت امام حسین (ع) مشغول بود، یک روز در آشپزخانه بود و گاهی با عشق کفش عزاداران را جفت میکرد، هربار چایی هم میداد و خلاصه هر جایی که در هیئت نیاز به کمک بود، بیشک رسول آنجا بود، آخرهای شهریورماه بود و مثل هر سال با رفقای هیئتیاش شهر را برای پذیرایی از زائران امام رضا (ع) آماده میکرد، یک روز مانده بود تا پایان فصل تابستان، ساعت هم نزدیکهای ۱۱ شب بود. حوالی تقاطع سناباد و کلاهدوز مشغول خدمت به عزاداران امام حسین (ع) بودند که دیدند خیمهای یک چهارراه پایینتر در تقاطع آبکوه و کلاهدوز آتش گرفته است، آشوبگران، آتش خشمشان را به جان خیمه انداخته بودند، رسول با یکی از رفقایش به اسم مجتبی معتمدی و چند نفر دیگر به سمت خیمه دویدند که با سنگپرانی و حمله آشوبگران مواجه شدند، با هر سختی بود به کمک بچهها آتش خیمه خاموش شد و اغتشاشگران را یکی دو کوچه از آنجا دور کردند.
اخلاصی که دو بال شهادت به ارمغان آورد
همینکه به خیمه خودشان برای پذیرایی برگشتند، دوباره سر و کله اراذل و اوباش پیدا شد. این بار آمده بودند با قصد آتش زدن خیمه عزاداری امام حسین (ع) که رسول و رفقایش آنجا مشغول خدمت بودند، یکی از آنها که صورتش را پوشانده و در حال فحاشی بود به سمت خیمه حمله کرد، مجتبی او را از پشت گرفت و در تاریکی شب ندید که چاقو در دستش است، گرفتن او همزمان شد با ۱۲، ۱۳ ضربه چاقو به دستش! شدت خونریزی آنقدر بالا بود که ضعف تمام وجودش را گرفت، رسول آمد که او را نجات دهد، اما آن یاغی که بویی از انسانیت نبرده بود، چاقو را در قلب رسول فرو کرد، اغتشاشگران وقاحت را از حد گذرانده بودند که اجازه ندادند آمبولانس به نزدیکی رسول برسد، شدت خونریزی آنقدر زیاد بود که دوستانش مجبور شدند با موتور او را به درمانگاه برسانند و همین دیر رسیدن باعث شد که رسول به بیمارستان نرسد.
خدانشناسِ بیوجدان چندین ضربه به او زد و مرد خوشغیرت دیار امام رضا را (ع) که صاحب دو فرزند دختر و پسر بود در ۴۰ سالگی به شهادت رساند، امیرعلی، پسر شهید خیلی دلش میخواهد راه بابا را ادامه دهد، بابایی که مخلص بودن و مهربانیاش شد دو بال برای او و شهادت را برایش به ارمغان آورد، این روزها و در سالگرد شهدای امنیت وطن، میشود بیشتر یاد فرمایش حضرت امام خمینی (ره) افتاد که میفرمودند: شهدا در قهقهه مستانه خود و در شادی وصالشان «عند ربهم یرزقون» هستند.