اینکه میبینیم همچنان نوجوانانی هستند که کماکان به گلزار علاقه مندیهایی دارند، خیلی غیر طبیعی نیست چراکه وقتی ظرف انتخابهای یک نوجوان در الگوبرداری از افراد مختلف در رسانهها محدود باشد و صرفاً به ویترین موجود - یعنی افرادی که بیشتر در رسانه بازنمایی میشوند پژواک صدا و تصویر آنها بیشتر پیچیده میشود- توجه کند، ترجیح میدهد که بیشتر این افراد را انتخاب کند. وقتی مهارت جستوجوگری برای الگو برداری وجود نداشته باشد، این اتفاق طبیعی است؛ وقتی خانواده، مدرسه و سایر نهادهای تربیتی برای نوجوان ظرف متنوعی از الگوهای رسانهای و الگوهای واقعی را ایجاد نکرده باشند، طبیعی است که همان جنسی که در ویترین است و ارزان و کم کیفیت ارائه میشود، برای نوجوان جذاب شود؛ بنابراین در اینجا هرجی چندانی به نوجوان عاشق محمدرضا گلزار وارد نیست چون او جذب فضای ویترینی و بازسازی شده رسانهای شده است.
نکته بعدی این است که نوجوان با هواداری گلزار و حتی درگیر شدن با خبر ازدواج او و واکنش نشان دادن به این موضوع یک مقبولیت و احساس تعلق به گروه به او دست میدهد؛ او وقتی خود را گلزاری میداند، در یک جمع مجازی پذیرفته میشود که هیچ وقت در آنجا قرار نیست کسی او را ناراحت کنند و همه او را تایید میکنند و به رسمیت میشناسند و انتخاب او را به رسمیت می شناسند؛ هرچه هم که او در دنیای بیرون مورد تمسخر قرار بگیرد، در این گروه بیشتر پذیرفته میشوند و با او احساس همدلی میشود و این احساس همدلی که نوجوان از گروه هواداری دریافت میکند به قدری قدرتمند و مورد نیاز او در آن سن است، باعث می شود که کنش هواداری او تقویت و دو چندان شود.
با نوجوان چطور درباره سلبریتی حرف بزنیم؟
بنابراین با نوجوانانی که درگیر موج های سلبریتیها میشوند باید بدانیم چطور تعامل کنیم؛ اولین نکته این است که نوجوانهای طرفدار، دوست ندارند که بشنوند که ما مستقیماً سلبریتی و بت آنها را نقد و نفی میکنیم؛ بنابراین اشتباهترین کار این است که در لحظه اول مستقیماً وارد نفی سلبریتیهای نوجوانان و نقد رفتارهای آنها شویم بلکه باید از آنها بخواهیم که خودشان تحلیل و توصیف کنند که چرا هوادار هستند و چه علاقهای دارند و این علاقه خود را چگونه بروز میدهند و چه ویژگیهای مثبتی را در سلبریتیهای مورد علاقه خود نظیر گلزار دیدهاند.
گام دوم این است که از این نوجوانان بخواهیم که شخصیت و ویژگیهای سلبریتی را از یکدیگر تفکیک کنند و برای این ویژگیها ارزش گذای انجام دهند و بررسی کنند که چقدر از ویژگیهایی که تفکیک شده، منفی است و کدامیک از آنها مثبت است؛ سپس به سراغ این بروند که چه میزان از این ویژگیها را از طریق رسانهها میشناسند و ممکن است از طریق یک بازنمایی و تصویرسازی رسانهای باشد و چقدر در مورد آنها تردید دارند یا اینکه مطمئن هستند که این ویژگیها در آنها وجود داشته باشد.
در گام بعدی باید از نوجوان خواسته شود که سلبریتی مورد علاقه خود را نقد کند و بگوید که کدام یک از ویژگیهای او منفی است و نباید از آن الگو گرفت؛ سپس میتوان از نوجوان خواست تا بگوید چه میزان از هواداری یک سلبریتی میتواند به رشد او کمک کند؛ باید از نوجوانان بخواهیم که خودشان تحلیل کنند که هواداری از یک سلبریتی در کدام موارد به رشد آنها کمک میکند و در کدام موارد کمکی به آنها نمیکند؛ بعد از این گام است که ما میتوانیم نظرات خود را به نوجوانان بگوییم و از آنها بخواهیم که به حرفهای ما گوش دهند.
وقتی توهم ارتباط با سلبریتی کار دست هوادار میدهد
نکته جالب در ارتباط هواداران با سلبریتی های مورد علاقه شان، نوع جدیدی از ارتباط به نام ارتباط شبه اجتماعی وجود دارد که واقعی نیست و صرفا از طریق فضای مجازی و رسانه ها رخ میدهند و نوجوانان در این توهم به سر میبرند که آنها و سلبریتیهای مورد علاقهشان همدیگر را میشناسند.
این نوع از ارتباط به این دلیل شکل میگیرد که سلبریتیها مدام از زندگی خودشان محتوا به اشتراک میگذارند و خودابرازگری میکنند و هوادارانشان به آنها احساس نزدیکی میکنند.
از طرف دیگر، از آنجایی که معمولا سلبریتیها گروههای هواداری که برای آنها شکل میگیرد را لایک میکنند یا برای آنها کامنت میگذارند، منجر به ایجاد شدن توهم صمیمیت میان آنها و هوادارانشان میشود.در مطالعات فرهنگی شهرت به این پدیده «غریبههای صمیمی» میگویند و سلبریتیها برای نوجوانان هوادارشان تبدیل به غریبههای صمیمی میشوند.
در چنین فضایی که نوجوانان در اوج دوره تخیل و خیالپردازی به سرمیبرند و وجود گروههای هواداری در فضای مجازی این امکان را به آنها میدهند که مدام با سلبریتیهای مورد علاقهشان رویاپردازی کنند و خیالات خودشان را تبدیل به پوستر، فنآرت، فنفیکشن کنند، این احساس به آنها دست میدهد که در یک ارتباط صمیمانه و گاها عاشقانه با سلبریتیها هستند.
هواداران ممکن است حتی خودشان را در درامهای عشقی یا ازدواج و زندگی مشترک با سلبریتیهای مورد علاقهشان تصور کنند. برای مثال ممکن است هواداران تصور کنند که بهنوعی همسر محمدرضا گلزار هستند و شبانهروزشان را با این تصورات سپری میکنند.
فضای رسانهای و مجازی این امکان را به هواداران میدهد که بهصورت مداوم، امتداد این خیالپردازیهایشان را ایجاد کنند اما وقتی با دنیای واقعی مواجه میشوند که برای مثال در آن شخصی مانند محمدرضا گلزار هوادار را نمیشناسد و به او توجهی نمیکند یا مثل همین الان که او ازدواج کرده است، هضم این تعارض و تضادها میان فانتزیهای ذهنیاش با دنیای واقعی بسیار سخت میشود.
برخی از این هواداران نهتنها این تعارض میان خیالپردازیها و واقعیت را نمیپذیرند، بلکه در مواردی این تعارضها را انکار میکنند و حتی خشمگین میشوند.
حتی در نمونههای خارجی هوادارانی را داشتهایم که حس هواداری آنها همراه با اختلالات روانی بوده و آنها دست به اقدامات خرابکارانه یا خشونتآمیز زدهاند یا انگیزههایی برای قتل سلبریتی مورد علاقهشان یا همسر او را از خود نشان دادهاند.
هواداری از سلبریتی انتخابگری نوجوان را نشان میدهد
یکی از انگیزه های نوجوانی که به سراغ سلبریتیها میرود این است که انتخابگری خود را به سایرین نشان دهد و بگوید که من برخلاف نظر خانواده مدرسه یا حاکمیت کسی را انتخاب میکنم که خودم دوست دارم و به کسی علاقه میورزم که خودم دوست دارم و خودم او را انتخاب کردهام؛ پس باید این حق انتخابگری را برای نوجوان قائل باشیم و به رسمیت بشناسیم و به جایش انتخابهای متنوعتری را در اختیار او قرار دهیم. در کنار گفتوگوهای نقادانه، غنی سازی محیطهای تربیتی نوجوانان اقدامی است که میتواند مفید باشد؛ این که برای نوجوان در کنار محمدرضا گلزار، الگوها و چهرههای دیگری را که به همان دنیا نزدیک باشند اما زندگی غنیتر، مهارتهای بیشتر و شهرتطلبی کمتری داشته باشند، معرفی کنیم؛ در همان دنیای بازیگری میتوان چهرههای مختلف و اساتید مسلم هنر، تئاتر و سینما را به نوجوانان معرفی کرد و از آنها جوان خواست تا به زندگی این افراد نیز نگاه کنند. همچنین با حضور در محیطهای تربیتی متنوعتر به سراغ یافتن الگوهای دیگری که در حوزههای ورزش، علم و فناوری، نظامی و موارد دیگر وجود دارند، بروند.
نکته دیگری که وجود دارد، لزوم آموزش سواد رسانهای به همه اقشار به ویژه خود نوجوانان، خانوادهها و حتی سلبریتیها است؛ سواد رسانهای سلبریتیها باید به حدی بالا برود که مسئولیت اجتماعی خود را بشناسند و بدانند که ناخواسته چه اثرات عمیقی میتوانند روی طرفداران خود بگذارند؛ از سوی دیگر خانوادهها و معلمان باید بدانند که چگونه میتوانند با کمک سواد رسانهای یک گفتوگوی انتقادی در حوزه «فرهنگ شهرت» داشته باشند و خود نوجوانان وقتی به سلاح سواد رسانهای مسلح و به مفاهیم این حوزه مسلط میشوند، یاد میگیرند که چگونه کلیشه سازیها و بازنماییهای غیر واقعی رسانهای را از واقعیت تشخیص دهند و چگونه میتوانند با الگوگیری گزینشی از چهرههای رسانهای شخصیتی مستقل و انتخابگر داشته باشند.»